نامه هفتم-اتاق دخترم

سلام دخترم چند روزیه مشغول آماده کردن اتاقت هستیم بعد از کلی همفکری با مامانی به این نتیجه رسیدیم که اتاق خودمون رو بدیم به شما و خودمون بریم به اتاقی که قبلا واسه شما بود واسه این کار هم دلایلی داشتیم که به شما ارتباطی پیدا نمیکنه!!! دیروز هم خبر دادن که تخت و کمدتون آماده شده مامانی خونه نبود میخواستم تا مامانی بیاد وسایل رو بیارم و بچینم تا سورپرایز بشه چشمت روز بد نبینه حسابی از کت و کول افتادم الان دارم به زحمت تایپ میکنم بالاخره ما عادت کردیم فقط نقشه بکشیم و امضا کنیم وقتی میخواستم تختت رو سرهم کنم دیدم یه چیزاییش کمه اول فکر کردم تو خیابون جا مونده بعد فهمیدم نه بابا تو مغازه جا مونده خلاصه چند ساعتی درگیر بودم تا اتاقت رو اماده کردم نمیدونی دیشب وقتی مامانی وسایلت رو دید چقدر ذوق کرد از دیروز به بهانه های الکی هی میریم تو اتاقت خیلی لذت داره دیدن تخت و کمد و البته میز آرایشت اتاقت خیلی رویایی شده کاش اتاق من بود عزیزم پدر و مادرا بخاطر چیزایی که واسه بچه هاشون میخرن هیچ منتی رو سرشون نمیذارن یعنی بیشتر از اینکه تو از داشتن وسایلی یا چیزایی خوشحال بشی ما از اینکه اونا رو برات مهیا کنیم خوشحال میشیم ولی همیشه قدر و ارزش چیزایی رو که داری بدون اینجوری لذت داشتنشون برات بیشتر میشه زندگیت هدف پیدا میکنه و برای رسیدن به هدفت تلاش میکنی عزیزم همیشه از داشته هات لذت ببر

نامه ششم-مامانی

سلام همسرم

دخترم ایندفعه به مامانی سلام کردم چون این متن واسه اونه

ما آدما روزا رو به عناوین مختلف نامگذاری میکنیم و

به مناسبتش از یه سری اشخاص خاص قدردانی میکنیم

یکی از مهمترین این مناسبت ها روز زن_

امروز همین مناسبته

میگن انسانها قدر چیزی رو که دارن نمیدونن

این اصلا خوب نیست

مگه میشه قدر کسی رو که زندگی رو بهت بخشیده ندونست؟

مگه میشه قدر کسی رو که عمرش رو میذاره تا بهت عمر بده ندونست؟

یادت باشه وقتی بزرگ شدی و واسه خودت خانومی شدی بدون این از زحمات مامانی بوده

اون از خیلی از تفریحات خودش گذشته تا تو به اونجایی که هستی برسی

خودش رو از خیلی موقعیت ها محروم کرده تا تو بشی مایه افتخارش

حتما برات پیش میاد که بخوای از کسی تعریف کنی ولی زبونت قاصر باشه

الان من همونجوری ام

بیا دوتایی به مامانی بگیم که خیلی دوسش داریم


                                           "مامانی دوست داریم"


نامه پنجم-اظهار وجود

سلام دخترم

تا چند وقت پیش وقتی میرفتیم سونوگرافی من میتونستم ببینمت و حست کنم

چند روزیه که راه جدیدی واسه اظهار وجودت پیدا مکردی

لگد میزنی اونم چه لگدی

انگار با مامانت دعوا داری

نمیدونم شاید برای اعلام رضایت و شاید عدم رضایتت از انجام کاری اینکارو میکنی

مثلا وقتی جات تنگ میشه فوری شاکی میشی و یه لگد جوندار میزنی

اولا باید دستم رو میذاشتم رو دل مامانی تا متوجه بشم

ولی الان دیگه با چشم هم میتونم ببینم

نمیدونی چقدر حس قشنگیه

راستش بعضی وقتا دلم برات میسوزه

حس میکنم اونجا اذیت میش و شایدم حوصله ات سر میره

خیلی وقتا سرکارمون میذاری

یعنی وقتی حواسمون نیست لگد میزنی

همچین که مامان به من میگه و دقت میکنم تو هم آروم میشی

نبینم بابا رو سرکار بذاریا

چند روز پیش مامان زنگ زد و گفت داری سکسکه میکنس

گفتم از کجا میدونی

گفتش آخه بصورت منظم هر چند ثانیه یه تکون میخوری

بهش گفتم بترسونش تا سکسکه دخترمون قطع بشه

اونم نامردی نکرد و گفت الان بهش میگم بابات میاد تا بترسه

آخه من ترسناکم؟آره دخترم؟