نامه پانزدهم-تاتی تاتی


سلام دختر گلم


دوشنبه عصر به اتفاق مهم افتاد

دم غروب  بود من تازه از سر کار اومده بودم

سه تایی نشسته بودیم

شما چهادست و پا رفتی سمت دیوار

رو پاهات وایستادی

اینکار رو چند وقته انجام میدی

یه دفعه دستت رو ول کردی و سمت ما اومدی

آره گلم به همین سادگی راه افتادی

الان چند روزه بزرگترین تفریحت شده همین

در تمام مدتی که داری راه میری خنده رو لباته

از ته دل میخندی

خودت میدونی داری کار مهمی انجام میدی

من بیشتر از اینکه از راه رفتنت ذوق کنم خنده هات خوشحالم میکنه

خدا کنه حالا حالاها از راه رفتنت ذوق داشته باشی و بخندی

این روزها یکی از بهترین روزهای عمرم_

خدایا شکرت بخاطر همه این چیزای خوب